سلام میوه زندگیم عزیزم اول ازت معذرت میخوام که این چند وقته نتونستم بیام وبرات بنویسم آخه مامانی حالم خوب نبود هم دندون درد داشتم هم سرما خورده بودم البته هنوزم خوب نشدم. پسرم رسیدیم به روز آخر ٩ماه گذشت الان که فکر میکنم میبینم که چه زود گذشت دیگه دوران تنهایی من تو تموم شد.هم خوشحالم چون میتونم ببینمت و بغلت کنم هم یه کوچولو هم ناراحت چون دیگه فقط مال من نیستی.تا امروز فقط من میتونستم حست کنم ولی بعد از این باید وجودت و با بقیه تقسیم کنم البته نمیخوام خودخواه باشم چون بابایی وبقیه هم خیلی دوست دارن زودتر ببیننت و بغلت کنن. ...